اینجـــا آرامگــاه بــغض هـــای من است آهسته بیــآ..نمــی خواهـــم شیشه ی ارامششان بشکند......
عجب وفایی دارد
دلتنگی را می گویم
تنهایش که میگذاری و میری تو جمع
کلی میگی و می خندی....
و بعد وقتی از همه جدا میشی
از کنج تاریکی میاد بیرون
می ایسته بغل دستت
دست گرمشو میزاره رو شونت....
بر میگردی وبهت میگه:
خوبی؟؟؟؟
بازم خودمم و خودت..
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |