اینجـــا آرامگــاه بــغض هـــای من است آهسته بیــآ..نمــی خواهـــم شیشه ی ارامششان بشکند......
تنها امید من که نا امیده
امیده من دوباره ته کشیده
لحظه به لحظه فکر نا امیدی
این لحظات امونم و بریدهاون که می گفت با دستای دل من
از قفس بی کسی آزاد شد
چی شد که با گریه ی من شاد شد
با شبنم اشک من آغاز شد
از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم
خواستم دلم یه گوشه ای بمیره
خسته شدم چه انتظار سختی
یکی بیاد جون من و بگیره
قلب من از تپیدنش خسته شد
نبضم با ضربه های معکوس مرد
قلب من از خستگی خوابش گرفت
این دل نا امید و مایوس مرد
شاید صدای زخمیه دل من
مرحم زخم های دل تو باشه
شاید که قصه ی جدایی من
نزاره هیشکی از کسی جداشه
نظرات شما عزیزان:
پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 2:58 |- رقص مرگ -|
CM
ϰ-†нêmê§ |