اینجـــا آرامگــاه بــغض هـــای من است آهسته بیــآ..نمــی خواهـــم شیشه ی ارامششان بشکند......
همیشه میخندم
مگه کار دیگه ای هم میتونم بکنم؟
هه ....
همه فکر میکنن از روی دلخوشی میخندم ...
حق دارن روزای سیاهمو نمی بینن ...
روزایی که همش بدون توعه ...
تو اون بالا من این پایین ...
عرش و فرش هه ....
زندگی عوضی از قهوه تلخ تره ...
نظرات شما عزیزان:
سه شنبه 5 فروردين 1393 15:32 |- رقص مرگ -|
Oηe CM
ϰ-†нêmê§ |